یاسین کوچولوی ما

ماه‌های نخست

از آنجا که نوزاديت را بسيار دوست داشتم دائما در حال عکس گرفتن از لحظاتت بودم. نگاه به چهره زيبايت مرا به وجد مي‌آورد . بوسیدنت لبریز از عشقم می کرد. در آغوش گرفتنت حس برگشت تکه جداشده ام را تداعی میکرد و آرامشی وصف ناپذیر هدیه ام می کرد. و اما تو، از تو چه بگویم، درست است که نمیتوانستی احساست را بازگو کنی اما نگاهت، لبخندت، به من چسبیدنت و مستی پس از شیر خوردنت همه احساست را نشان میداد. زماني که خواب بودي و گاهي در بيداريت، کنارت مينشستم و بر روي پايان‌نامه‌ام کار مي‌کردم. وقتي در آغوشم بودي و شير مينوشيدي حس خوبي داشتم بعد از آن هر دو با هم به خوابي دلچسب و عمیق فرو میرفتیم. چون زود خسته مي...
17 آبان 1392

چهل روز نخست

وزنت دو کيلو و ششصد و پنجاه گرم بود و قدت پنجاه سانتي متر. بسيار ظريف و ضعيف بودي به طوري که توان مکيدن نداشتي و من چهل روز تلاش کردم تا بتوانم شيره جانم را به تو ارزاني کنم. نوزادیت را بسیار دوست داشتم، میتوانم بگویم با نوزادیت حسابی حال کردم. کودکی بسیار آرام، شیرین و دوست داشتنی بودی.  ۲۳ روزگيت مصادف بود با عروسي دايي مجيد. ۲۵ روزت بود که تو را نزد ماماني گذاشتم و به دانشگاه (سال دوم کارشناسی ارشد) رفتم.     ...
17 آبان 1392

دوران بارداری

تو محصول عشق من و علي جون هستي، ما آگاهانه و عاشقانه تو را خواستيم و خداي مهربون به واسطه‌ام تجربه خلق تو را به من هديه کرد. توصيف خلقتت مرا به وجد مي‌آورد، دو سلول کوچک به هم پيوستند و مدتي پس از تکثير سلولی صداي قلبت را در درونم شنيدم. چه حس باشکوهي بود شنيدن صداي قلب کوچکت که صدايش مانند گامهاي اسب بلند و استوار بود و چه حیرت انگیز بود سپری شدن شکوفایی ات در درون من. عزیز دلم با تجربه با تو یکی بودن دوران بسيار سختي را پشت سر گذاشتم، از طرفي پنج ماه تمام وضع مزاجي بسيار بد و غير قابل توصيفي داشتم و از طرف ديگر در پنج ماهگيت ساعت ۳ نيمه شب ترس از دست دادنت اشکهای من و پدرت را سرازير کرد،(عل...
17 آبان 1392