یک تا دوسالگی
بهار آمد و تو یکساله شدی. اولین سالگرد تولدت را به جشن نشستیم درحالیکه تو بیمار بودی و جز شیر هیچ نمیخوردی. وزنت هفت کيلو و سيصد گرم شده بود، پس از چند نوبت مراجعه به متخصص کودکان و انجام آزمایش بالاخره ورود ویروسی به معده ات محرز شد و تو پس از ده روز خوردن را آغاز کردي و با هر لقمهاي که ميبلعیدی شادي را بر لبانم مينشاندي. شروع بهبوديت مصادف شد با مسافرت به مشهد و زيارت امام لطيف و مهربونمون. تو این سفر برای مامانی خیلی دعا کردیم چون مریض بود اما متاسفانه چند روز بعد از بازگشتمون رفت پیش خدا و ما رو از نعمت وجود مهربونش محروم کرد. از خدای مهربونمون میخوایم با رحمت بی کران خودش سیرابش کنه. بهار هما...
نویسنده :
مامان
12:03